اسفراین در گذر تاریخ (شهر بلقیس 2)

اسفراین یكى از شهرهاى قدیمى خراسان شمالى است. شهرى كه در طول تاریخ دستخوش ناملایمات بسیارى شده و بارها دستخوش غارت و هجوم قرار گرفته است.

تاریخ مملو از روایاتى است كه همه حكایت از جور و ستم و به خاك و خون كشیدن این سرزمین است تا آنجا كه شاید كمتر منطقه اى را در سراسر ایران بتوان یافت كه اینگونه مورد تاخت و تاز قرار گرفته باشد.

مورخان، اسفراین را سرحد نیشابور یا جرجان (گرگان) گفته اند و اهمیت این شهر تا حدى بوده است كه تمامى راه هاى شهرهاى شمال خراسان به سوى دریاى خزر از اسفراین مى گذشته است. به طورى كه شاید وجود راه دسترسى مناسب این شهر در روزگار قدیم، خود باعث در خطر قرار گرفتن آن شده باشد.

برخى مورخان راه اسفراین را بخشى از شاهراه قدیم جاده ابریشم دانسته اند و ملكوم در صفحه 70 كتاب «پارتیان» نقشه اى از راه هاى عمده بازرگانى قدیم را رسم كرده كه بر جاده اسفراین انطباق دارد.

اسفراین را جزو نخستین مناطقى دانسته اند كه برخى از اقوام آریایى در هنگام ورود به ایران در آن ساكن شده اند.

مورخان و جغرافیدانان اسلامى از اسفندیار پسر گشتاسب به عنوان بنیانگذار این شهر نام برده اند. الحاكم مؤلف تاریخ نیشابور از تعلق خاطر قباد ساسانى به آن یاد كرده و نوشته است كه قباد اسفراین را «مهرجان» خطاب مى كرده است. بیهقى نیز نام اسفراین را «اسپرآئین» خوانده و آن را مركب از «اسپر» به معناى سپر و «آئین» به معناى راه و روش دانسته است.

این شهر در عین كوچكى از آبادترین و معتبرترین بلاد روزگار خود به شمار مى رفته است. «یا قوت حموى» در «معجم البلدان» از اسپرائین به عنوان شهرى كوچك و محكم از نواحى نیشابور در نیمه راه جرجان نام برده و افزوده است: «... اسم قدیم آن مهرجان بوده و این اسم را یكى از پادشاهان به این محل داده است و مهرجان اكنون قریه اى است از اعمال اسپرائین

مستوفى «حمدا...» نیز در كتاب نزهت القلوب در توصیف این شهر چنین نوشته است: «... در مسجد شهر آنجا، كاسه اى بزرگ است. از روى دورش دوازده گز خیاطى و از آن بزرگتر كاسه پیش از این كسى نساخته است و بر جانب شمال آن شهر، قلعه ایست محكم، آن را صعلوك خوانند و قریب پنجاه دیه از توابع اسپرائین است و هوایش معتدل است. اما چون آب از رودخانه اى كه در پاى قلعه است مى آید و آنجا درخت جوز بسیار است، ناسازگار است و ولایت و توابع آن قنوات دارد و همه را محصول است از انگور و میوه و غله...»

همانطور كه ذكر شد اسفرائین در طول تاریخ به علت آبادى و موقعیت استراتژیك خود همواره مورد تهاجم واقع شده است و به دفعات از سوى مهاجمان تسخیر و مورد آسیب جدى قرار مى گیرد.

تنها دوره اى كه اسفراین نسبتاً آرام بوده است، دوران پارتى ها و ساسانى هاست كه البته در این دوران نیز به علت عدم ثبات و جنگ هاى اقوام مختلف بارها دستخوش تحولات مى شود.

در زمان پادشاهى اسكندر و جانشینان وى شهر اسفرائین در تصرف سلوكیان قرار داشته و از ظلم و ستم آن در امان نبوده است تا اینكه پارت ها از همین منطقه یعنى خراسان و شهرهایى نظیر درگز، اسفرائین، نیشابور و قوچان قیام مى كنند و در این میان تا تثبیت پارتیان، اسفرائین از آسیب نبرد جانشینان اسكندر و پادشاهان پارت در امان نبوده است.

پس از پیروزى، پارت ها شهر صددروازه در دامغان امروزى را به عنوان پایتخت بر مى گزینند و بعدها نیز به شوش و تیسفون عزیمت مى كنند ولى هیچگاه خاستگاه خود یعنى خراسان را فراموش نمى كنند. تا آنجا كه براى محافظت شهرهاى این منطقه از جمله اسفرائین از گزند اقوام مهاجم، اقدام به ساخت دیوارى سراسرى از كوه هاى بجنورد تا شرق دریاى مازندران مى كنند كه بقایاى این دیوار كه قزل آلان یا مار سرخ نامیده مى شود اكنون نیز موجود است. این دیوار در زمان ساسانیان نیز حفظ مى شود و ساسانیان به دفعات به مرمت آن مى پردازند.

«مؤید ثابتى» در كتاب تاریخ نیشابور از حضور قباد در اسپرائین و ازدواج وى در این شهر سخن به میان آورده كه بعدها با پناهنده شدن قباد به سرزمین «هیاطله» و رسیدن خسرو انوشیروان به پادشاهى به علت اینكه مادر وى اسفراینى محسوب مى شده است این شهر مورد توجه بیشترى قرار مى گیرد.

براساس آنچه در فتوح البلدان ذكر شده است اسپرآئین در سال 31 هجرى قمرى به وسیله عبدالله بن عامر فتح و مردم آن مسلمان مى شوند. اما پس از آن با روى كار آمدن بنى امیه، عباسیان، طاهریان، صفاریان، آل زیار، دیلمیان و سامانیان پیوسته مورد آزار و اذیت و در معرض زیاده خواهى ها و جنگ افروزى هاى سران و سلاطین این دوره از تاریخ قرار مى گیرند تا آنكه در سال 129 هجرى قمرى، ابومسلم از بلاد خراسان و از شهر مرو در برابر ظلم و جور قیام مى كند و پس از پیروزى، نیشابور در همسایگى اسفرآئین را مركز خود قرار مى دهد كه تاریخ حكایت از پیوستن سریع مردم شهرهاى خراسان به قیام ابومسلم را دارد.

بعدها در سال 384 هجرى قمرى، محمود غزنوى در خراسان مستقر شد. وى كه خراسان را به عنوان پاداش خدمتش از نوح بن منصور سامانى دریافت كرده بود، بعد از جنگ هاى پى در پى و طولانى با حكام سامانى توانست سلسله غزنوى را پایه گذارى كند كه این جنگ ها خود مستلزم هزینه هایى همچون خرابى و ویرانى شهرهاى خراسان بود. پس از استقرار سلطان محمود غزنوى مردم شهرهایى همچون اسفراین و نیشابور اندكى آرام گرفتند و طعم زندگى را چشیدند تا بدانجا كه در این زمان یكى از اهالى اسفراین به نام ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینى به مقام وزارت دست یافت و نزدیك به دو دهه در این سمت باقى ماند.

هر چند از این زمان مى توان به عنوان آرامش قبل از توفان یاد كرد، چرا كه با شكست سلطان مسعود غزنوى در سال 431 ه تركان سلجوقى خراسان را فتح كردند و دوباره قتل و غارت در آن آغاز شد. در این زمان سلاجقه در حوالى نیشابور و اسفراین دست به كشتار بزرگى زدند و پس از احاطه كامل بر خراسان به تقسیم شهرهاى ایران پرداختند. طغرل از نیشابور به ملك رى رفت و نیشابور و اسفراین را به فردى بیجو نام واگذاشت.

همزمان با حكومت سلاجقه، حسن صباح در بلاد قزوین، دست به تشكیل اسماعیلیه زد. وى كه ابتدا این حركت را پنهانى انجام مى داد كم كم آن را از الموت به نقاطى از خراسان گسترش داد. در دوره پادشاهى آلب ارسلان و جلال الدین ملكشاه سلجوقى، خواجه نظام الملك توسى به وزارت رسید.

او كه خود زاده خطه خراسان بود، توانست با درایت و هوشمندى خود به ساماندهى اوضاع كشور كمك كند، اما فعالیتهاى او در سركوب «حسن صباح» راه به جایى نبرد و دیرى نپایید كه وى در راه سفر به بغداد توسط یكى از طرفداران اسماعیلیه به قتل رسید.

اسماعیلیان قلعه هاى فتح ناپذیرى را در سراسر ایران ساختند و از آنجا كه پس از الموت در خراسان تمركز یافته بودند، به ساخت قلاعى در این خطه از جمله اسفراین اقدام كردند كه بقایاى برخى از آنان در ارتفاعات شاه جهان و دژ صعلوك، بیدوار و... هنوز مشهود است. ساخت این قلعه ها خود سرآغاز كشمكش ها و جنگ هایى بود كه مجدداً گریبان اسفراین را گرفت و پیكر آن را نحیف و نحیف تر كرد.

پس از مرگ سلطان ملك شاه سلجوقى در سال 485 هـ سلطان سنجر سلجوقى بر خراسان حكومت كرد، اما كشته شدن وى در جنگ قطران دوباره موجب گرفتارى و خونریزى در این ناحیه و وارد آمدن صدماتى به اسفراین و دیگر مناطق خراسان شد، چرا كه تا سالها بر سر تصاحب آن در بین سرداران سلطان سنجر درگیرى و جنگ بود.

اغتشاش و بى سر و سامانى در این مقطع زمانى فرصتى ایجاد كرد تا خوارزمشاهیان بتوانند با حمله به خراسان آن را فتح كنند كه این دوره نیز خود سرآغازى بر تباهى این سرزمین است.

در كتاب سیرت جلال الدین تألیف محمد نسوى به تفصیل پیرامون كشتار مردم اسفراین در این دوره سخن به میان آمده است: «تاج الدین قمر بر نیشابور مستولى شد... یلان قوش ایلچى پهلوان بر سبزوار و بیهق... و شخصى دیگر از اسفهسالاران كه نظام الدین على لقب داشت، اسفراین و بندواریا و توابع آن را مستخلص كرد و دیگرى اسفهسالار ابوحسن قلعه صعلوك را ملك كرد و میان او و نظام الدین حربهاى متوالى واقع شد و خلقى بسیار در میانه تلف شد...»

آنچه تا به اینجا از فجایع اسفراین گفته شد، در برابر فجایع بعدى به حساب نمى آید، چرا كه با هجوم مغول به خراسان این مرثیه تازه آغاز مى شود.

در زمان سلطان محمد خوارزمشاه خراسان مى رفت تا اندكى آرام گیرد كه با ظهور چنگیزخان مغول اوضاع دگرگون شد.

با حمله چنگیز به ایران، سلطان محمد خوارزمشاه یاراى مقاومت در خود ندید و فرار را ترجیح داد. ابتدا به اسفراین و سپس به استرآباد گریخت.

در این زمان مغولان پس از كشتار و تخریب شهرهاى بسیار بر خراسان مسلط شدند و باز حكایت تقسیم شهرها در میان سرداران مغول بود و فروزان شدن آتش ظلم آنها براى سالیان سال در منطقه.

اختلاف جنگجویان مغول بر سر حكمرانى بر شهرها به حدى بود كه هیچ یك پیروز میدان نبودند و به همین دلیل نیز تنها به حمله و قتل و غارت در شهرهاى یكدیگر مى پرداختند. این مسأله در دوره سلطان ابوسعید به حد اعلاى خود رسید و در این زمانه اسفراین روزگار سختى را مى گذراند. در تاریخ نیشابور در توصیف این موقعیت آمده است: «پریشانى و بدبختى مردم خراسان در این ایام حد و اندازه نداشت. هیچ روزى نبود كه عده اى از لشگریان وحشى مغول به شهر، قریه و یا قصبه اى هجوم نیاورند و جان و مال و عیال و اولاد مردم را با لهیب خانمانسوز شمشیر خود به قتل و غارت نگیرند

تا آنكه در سال 739 هجرى پس از 150 سال حكومت مغولان در زمان یكى از امراى مغول به نام «طغاتیمور» قیام سربداران آغاز مى شود و با آغاز این نهضت در باشتین ابتدا مردم در سبزوار و چند شهر دیگر به پا مى خیزند و سپس در اسفراین مردم به هواخواهى مسعود سربدار، محمود امیرمغول را سرنگون مى كنند.

در زمان سربداران، اسفراین براى مدتى دوباره رونق مى گیرد و به عنوان یكى از مراكز حكومتى سربداران محسوب مى شود. به طورى كه در این زمان، سربداران در اسفراین به ضرب سكه مى پردازند كه این مسأله در كتاب خروج و عروج سربداران تألیف جان ماسون اسمیت به ترجمه یعقوب آژند تصریح شده است.

اما همانطور كه قابل پیش بینى است این آرامش پایدار نمى ماند و اسفراین بعدها در سال 782 هجرى قمرى مورد حمله تیمور واقع و تخریب مى شود و پس از آن نیز سال ها مورد ظلم سلاطین تیمورى قرار مى گیرد.

در عصر صفوى ودر زمان حكومت شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس اسفراین مجدداً بارها و بارها مورد تعرض و چپاول ازبك ها قرار مى گیرد و هر بار جنگ هاى خونینى بین صفویان و ازبك ها برقرار مى شود.

در زمان شاه طهماسب صفوى اسفراین توسط عبیدخان ازبك فتح مى شود. در این سالیان چند بار از اسفراین توسط صفوى ها پس گرفته مى شود و مجدداً به دست ازبك ها مى افتد. دیگر از اسفراین چیزى باقى نمانده است و در اكثر كتاب هاى تاریخى از این پس به جاى شهر اسفراین از قلعه اسفراین نامبرده شده است.

اما ضربه نهایى در زمان سلطنت شاه عباس وارد مى شود. در این دوره اسفراین به دست چند تن از حاكمان صفوى اداره مى شود، از جمله ابومسلم خان كه در این زمان اسفراین توسط عبدالمؤمن خان ازبك محاصره مى شود.

مؤلف عالم آراى عباسى این حادثه را اینگونه روایت كرده است: «عبدالمؤمن خان ازبك در این سال كمر همت به تسخیر سایر محال خراسان بسته، با لشگر پرخاشجوى بر سر قلعه اسفراین آمده، آن را محاصره نمود. ابومسلم خان با جمعى از غازیان استاجلو و كراد و غیره كه در آن قلعه جمع آمده بودند به حفظ و حراست قلعه و استحكام برج و بارو پرداخته و در لوازم قلعه دارى مى كوشیدند و عبدالمؤمن خان ازبك در تسخیر حصار اسفراین سعى بسیار نموده و توپ ها نصب كرده و تا چهار ماه مدت محاصره امتداد یافته، چند مرتبه یورش عظیم واقع شده و محصوران قلعه مردانگى ها كرده و در هر یورش جمعى كثیر از بهادران اوزبكیه مقتول گشته و خندق قلعه از اجساد قتیلان انباشته گردید. چنانچه موازى چهار هزار كس از اوزبكیه تخمیناً در جنگ آن قلعه نابود شدند و در هر مرتبه عبدالمؤمن خان را شعله غضب افروخته تر مى گشت و بیشتر از پیش سعى در فتح و تسخیر قلعه مى نمود و چون حضرت اعلى (شاه عباس) از مشاغل ضروریه چند روزى فرصت رفتن خراسان نیافتند. بعد از انجام این مهام كه اندیشه استخلاص محصوران قلعه اسفراین داشتند، خبر تسخیر آن رسید.

مجملاً بعد از چهار ماه كه ابومسلم خان زد و خورد نمود و قلعه را نگاه داشت، كار بر محصوران تنگ شد و در یورش اخیر كه طاقت و توان در ایشان نمانده بود، اوزبكیه بر بروج عروض نموده و بر قلعه مستولى شدند و دست به قتل و غارت برآورده و بر متنفسى ابقاء نمى كردند

تاریخ این اتفاق را در سال 1006 هجرى قمرى گفته اند، سالى كه اسفراین دیگر روى آبادى ندید و كم كم اسم افسانه اى بلقیس بر روى خرابه هاى شهر قدیمى سپهرآئین گذاشته شد.

هر چند در این زمان مردم اندكى در قلعه زندگى مى كردند و بعدها نیز توسط شاه عباس قلعه از تصرف ازبك ها نجات یافت اما دیگر اسفراین جزو شهرهاى آباد و پرجمعیت خراسان به شمار نرفت.

اما این پایان ماجرا نبود. چرا كه اسفراین بعد در اواخر دوران شاه طهماسب و ابتداى حكومت نادر یعنى در سال 1731 هـ.ق مجدداً توسط افاغنه ویران شد.

آنچه بعدها در تاریخ از اسفراین نامبرده شد منظور اسفراین جدید است.

آنچنان كه در زمان فتحعلى خان قاجار در سفرنامه فریزر سیاح انگلیسى در سال 1821درج شده است وى كه در این سال از خراسان عبور مى كرده اشاره به اسفراین مى كند و در نزدیكى آن از شهرى قدیمى و مخروبه با دو مناره یاد مى كند

منبع : تبیان

 

 

 

 


نویسنده: داود ׀ تاریخ: شنبه 21 خرداد 1390برچسب:اسفراین , شهر بلقیس , مغول , تاریخ , خراسان, حمله چنگیز,اسکندر,, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تمامی حقوق برای سایت روستای آزادوار محفوظ است. انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است